دانشجو آنلاین ۱۳۹۷/۷/۱۶- دانشجوی سال آخری اینجا به باد رفته هزار آرزوی پاک! اینجا جای بی تفاوت ها نیست!
دانشجوی سال آخری اینجا به باد رفته هزار آرزوی پاک! اینجا جای بی تفاوت ها نیست!
اینجا اسمش «دانش-گاه» نیست که گمان کنید «مخزن علم» و «مأمن فرهیختگی»ست. اینجا هم یک طور «جامعه» است با مناسباتی نابرابر و موافقان و مخالفانش. از دانشجوی سال آخری بپرسی، بهت میگه:
اینجا به باد رفته هزار آرزوی پاک!
اینجا «دانشگاه»ست؛ جایی که به قولی باید معلوم کنی «کجا وایسادی؟».
اینجا جایی برای «دانش-جو»بازی نیست که بخواهی کرگدنوار و خاکستریمآب همه چیز را به سکوت برگزار کنی و از کنارش عبور کنی.
به قول شاعر:
هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان!
«دانش-جو» اساسا «حیوان» است، اما نه از نوع «انسان».
«انسان» موجودی اجتماعیست، مثل نمونهی «دانشجو»؛ نسبت به دور و برش حساس است، سرک میکشد و جستجو میکند.
«انسان» موجودیست «رنجکش» و میکوشد که «حضور دیگری» را درک کند.
جهان «دانش-جو» اما با «دیگری»ها کاری ندارد.
«دانش-جو»ها مثل کبک هستند که به هنگام دیدن «درد» و «رنج» دیگری سر در برف فرو میکنند.
پس «دانشگاه» جای «دانش-جو» جماعت نیست.
ما از «دانش-جو»ها بیزاریم، چون «دانش-جو»ها بیتفاوت هستند و ما از «بیتفاوتها» بیزاریم و خواهان بیرون رانده شدنشان از «دانشگاه».
با این اوصاف میخواهی هویتات را «شمارهی دانش-جویی»ات نمایندگی کند یا بینش سیاسیای که پاسخی است برای «رنجِ دیگران»؟
«دانشگاه»، سنگرِ در حال از دست شدن، آیا مکانی است برای ادامه تحصیل و موفقیت؟
آموزش و تولید دانشی به درد بخور برای سیستم؟
تبادل اندیشه و مباحثات انتزاعی؟
دانشگاه مکانی است برای نقد سپهر عمومی، مبارزه با هر کور نگری و در برابر بیتفاوتی، ایدئولوژیک بودن.
ایدئولوژی داشتن یعنی جهت و طرف داشتن، یعنی جایی وایسادن، یعنی تلاش برای زیستن آنچه به زندگیات معنا میبخشد.
پس همچون «ماهی سیاه کوچولو۱» جست و جوگرانه اطراف خویش را بکاویم و بکوشیم در«دانشگاه»، مصداق بهم پیوستگی سیاست رهایی بخش نهفته در کلمه ی «دانشجو» باشیم.
دانشجو کسی است که سرش درد میکند برای کاویدن و نقد کردن و شوریدن علیه نابرابری و زور و تحمیق،
در هر کجا که باشد: در دانشگاه، در جامعه، در خانواده.
سالی که شما قبول شدهاید و پا به این مکان گذاشتهاید؛ بسیاری از دانشجویان، «همکلاسیها و دوستانمان» به دلایل اقتصادی، قومیتی و مذهبی از تحصیل محروم شدهاند.
عدهای یک ستاره کنار نامشان میدرخشد و عدهای زیر بازجویی، عمر خود را قمار کردهاند و در مجموع احکام صادر شدهشان به بیش از یک قرن میرسد.
پس آیا «دانش-جو» بودن در این مکان و زمان، شایستهی تندترین و بیرحمانهترین نقدها و حتی تحقیرها نیست؟
احتمالا به شما گفتهاند که «سیاست پدر و مادر ندارد!» و ما به شما میگوییم که آری، پدر و مادر ندارد و دقیقا به همین خاطر ناغافل یقهی شما را میگیرد و به نحوی که فکرش را هم نمیکنید بازخواستتان میکند؛ مگر اینکه شما خود دست بهکار شوید و بر آن افسار زنید و به شکلی که باید در خدمتش بگیرید.
سیاست بیپدر و مادر است و دقیقا در جستجوی والدین گمشدهاش است که به سوی ما هجوم میآورد.
این «کودک آواره»را باید با آغوش باز پذیرفت و برایش بزرگتری کرد.
سیاست شاید در هیچ کجا بیشتر از آغوش «دانشجو» قرار نمییابد.
تنها این «دانشجو»ست که میتواند طعمِ شیرین «رهایی» و «زندگی» را به «سیاست» بچشاند.
با پذیرش والدینیِ سیاست است که ما میتوانیم از حیوان بودنمان ذیل عنوان «دانش- جو» به انسان شدنمان ذیل عنوان «دانشجو» تکامل بیابیم و «سیاست»، از بچهی آوارهای که اسمش «تعلیق» و «حکم» و «کمیته انضباطی» و «اخراج» است، به کودکی، سراسر شور و حال که نامش «اعتراض» است، «تحصن» است، «نقد» است، که «رهایی»ست بدل شود.
دانشجوی سال آخری
خبرهای ما را در این کانال دنبال کنید
https://telegram.me/DaneshjoOnline95
#دانشجو_آنلاین
#دانشجو